توروخدا بيايد من دردمو به كي بگم اخه كي مثل من انقدرررررر حساسه چرا من به اين بدبختي دچار شدم وقتي كه اين مسئله چرته بيشتر حرصم ميده....بچها من مريض شدم واقعا چرا اينجوريم چرا وقتي شوهرم به كسي محبت بيش ازحد ميكنه من بدم مياد لجم ميگيره چرا وقتي به برادر زادش محبت ميكنه من بدم مساد اخه مگه من خودم برادر زادهامو خواهرزادمو دوست ندارم اخه من همه ي اينارووووو ميدونم پس چرا عقلم نميفهمه توروخدا اگه راحلي داريد بگيد بيش از حد احساس ميكنم دوسشون داره درصورتي شوهرم كلا ازم با محبتيه از محبت و توجه به منم كم نميذاره پس چرا من نميفهمم...نميتونم به خودش اينارو بگم اگه بفهمه خيلي بد ميشه توروخدا بهم بگيد چيكار كنم منم ميخوام مثل همه وقتي با خانواده شوهرم ميرم جايي بهم خوش بگذره اخه اونا خوبن خدايي دوسمم دارن وقتي بخوايم دسته جمعي جايي بريم من دور ازجون عذا ميگيرم چرا چون كه شوهرم مبادل تو اون سفر يا مهموني به من توجه نشون نده خاك برسرم كه اين همه وابسته ام و ضعيفم توروخدا بهم بگيد چيكاركنم بخدا شوهرمم به من وابستس دوس نداره بدون من جايي بره و چيزهاي ديگه