اره برا کسی ارزش قائل شدم که سگ محلش نمیداد
و براش کارایی کردم ک ب شدت پشیمونم
اره
ماری جوانا زدم
اره خواهرام نجاتم دادن و چشمم رو باز کردن خیلی خر بودم و کله شق
یکیشم با ی همسایه فضول ک همه می گفتن آدم نیست صمیمی شدم بعد کارمون ب ۱۱۰ هم کشید
تا دات بخواد هروقت یاد میفتم داعون میشم
کاره اشتباه ک زیاد میکنم اما یکیش ک خیلییییییییی بهم یخت گذشت سره ی چیز مسخره با شوهرم قهر کردم موندم خونه مامانم اینا بخیاله اینک شوهرم مث همیشه میاد منت کشی میریم اما شوهرم جوری ادبم کرد ک هیچوقت یادم نمیره درست ۱۰ روز ن زنگی ن چیزی با وجود اینک باردار بودم تقصیرم داشتم اخرش داییم اشتیمون داد سره رفتاره بچگانم 😔☹باز یادم اومد حالم بد شد چ روزایی بود
ن بابا داستان نیست ک واقعی بهش گفتم گفتم حسم بهت مثله خواهر برادره دست خودم نیستو اینا اوووو برای ۶ ۷ سال پیشه سال اول ازدواجمون بعد رفتیم مشاوره و خلاصه درست شد رابطمون من حتی پدر مادرمم درجریان بودم ی مقطعی اصلا نمیتونستم با شوهرم کنار بیام میگفتم نمیخوامت حسی ندارم و اینا میگفتم تو بگو طلاق بگیریم ک خانوادم راضی بشن.حالا ما دوست بودیما ۲ ۳ سال دستو پا زدم ک بهم برسیم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
