که بعدش از شدت بد بودن شرمنده خودتون بشین
من یبار داشتم میرفتم کتابخونه یه عالمه کتاب داشتم هنوز تو کوچه مون بودم داشتم میرفتم سمت ایستگاه اتوبوس کنکور داشتم یه مرده نگه داشت گفت همسایه تونم بیا برسونمت اولش گفتم نه ممنون گف بیاین میرسونمتون منم بدون اینکه مطمئن بشم سوار شدم حالا طرف واقعا همسایه مون بود ولی من احمق هر وقت یادم میاد عذاب وجدان و پشیمونی میاد سراغم بدجور