از سرکار میاد همیشه خسته...تو خودشو خیلی کم باهام حرف میزنه انگار مترسکه بهش میگم جرا انقد سردی اخمویی تو همراه زندگیمی جرا یه ذره ابراز احساسات نمیکنی من خودم خ احساسیم فک کنم واسه همینه که یه طرفین امشب واقعا حس کردم یکی دیگه تو زندگیست ک انقد باهام سرده نه خنده ای ن بوسه ای هیجی هیجی فقط انتظار ی سرفه خیلی زحمت بکشه بگه بیا بشین پیشم ک بعدش سرشو میکنه تو گوشی
مال من بدتره برن بمیرن بی خاصیت ها
خدا بهت صبر بده شوهر منم همین طوره هرچی بهش میگم میگه فشار زندگیه
حالا شوهر من انقد منو انگولک میکنه و شوخ طبعه که میخوام کلمو بکوبم دیوار..
شما محبت کن کم کم یادمیگیره
با زبونی گفتن درست نمیشه
مال من بدتره همین الان زد تو گوشم
بخاطر گوشیه
من انقد خودم پر انرژی و شرم ک همسرمم مث خودم شده..اوایل خیلی خنثی و خسته بود...
دوست دارم برم خونه بابام خسته شدم ازش جدیدا فحش میده خ دوست دارم تو خونه باسمو نسبت بهش بی تفاوت ولی نمیتونم اه
نه اینجوری نیس اگه هم توی خودم باشم و تحویلش نگیرم انقد گیر میده و از زیر زبونم حرف میکشه ک بالاخره باهاش حرف میزنم تا بوسم نکنه نمیشینه ما کلا هردوتامون احساسی هستیم با عشق ازدواج کردیم نوشتیم امضا کردیم ک تا آخر عمرمون هرروزمون رو با بوسه شروع و با بوسه تموم میکنیم.. چون عاشق همیم احساساتمون فوران میکنه همیشه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
56 ثانیه پیش
58 ثانیه پیش
59 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
