چرا دوستم با صدای بلند خندید گفت میخواد بزائد
اونجا بود که همه فهمیدن بعد که کلاس تموم شد منتظر کلاس بعدی بودیم رفتیم توی سالن میخواستم برم طبقه پایین بچه ها همه سالن پایین منتظر کلاس بعدی بودن منم چون نفس نداشتم آروم آروم پله هارو میومدم پایین یهو چادر رفت زیر پام دوتا پله ها رو سر خوردم یهو من فقط منظره روبروم برام جالب بود دختر پسر دوییدن منو بگیرن