2777
2789

دوستان  من نینیم ۶ روزشه

خیلی بد سینه رو میگیره 

یعنی میگیره ولی فکش خیلی ضعیفه  ، راهکاری دارین  برای اینکه قشنگ بتونم کمکش کنم سیر بشه؟ بغیر از دوشیدن و استفاده از  رابط سینه؟

زندگی چون پیچکی است که انتهایش میرسد پیش خدا🥰🥰

موقع شیر دادن انگشتتو بذار زیر چونه اش

فرزندم،ازملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم.امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد. روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی    خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز. روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد

سعی کن تمام هاله سینه ات رو بذاری دهنش

فرزندم،ازملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم.امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد. روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی    خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز. روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

سینه رو براش خوب بگیر بین دو انگشت   و طوری بگیرش که  سنگین نباشه  براش فکش خسته بشه

گر تو با بد بدکنی، پس فرق چیست    ... ...... نصف “مهم نیست” هایی که میگم خیلی هم مهمه،نصف “بیخیالش” هایی هم که میگم هنوز تو فکر و خیالم هستن، نصف “به من چه” ها به من اتفاقا مربوطن و اکثر “نمیدونم” ها رو میدونم،فقط حسش نیست میفهمی؟

خب اگه فکر میکنی فکش خسته میشه بزار استراحت کنه چند دقیقه بعدش دوباره بهش شیر بده ،،،،،یعنی فهمیدی خسته شد آروغش بگیر چند دقیقه ای صبر کن بعدش شیرش بده دوباره گرسنه باشه میخوره اگه نخورد مطمین باش حتما سیر شده 

امیدوارم هرکسی ک منتظر نی نی هستش خدا بزودی بهش یه نی نی خوشکل بده بگو آمیییین    دوستان لطفا درخواست دوستی ندید قبول نمیکنم ،ممنون میشم اگه سوالی دارین توی تاپیک های خودم یا خودتون ازم بپرسین 😊

سینتو قشنگ تو دهنش کن اون هاله قهوه ای رنگ کامل باید بره تو دهنش تا شیر بیاد سیر بشه . فکش ضعیفه همه همینطورین باید یه ماه اول دم به دقیقه شیرش بدی چون خسته میشه زود میخابه سیر نمیشه ها خسته میشه تو باید زود به زود بهش بدی فقط همین

با اجازه استارتر

حساتی عه

خانوما وقتی ی اقا درخواست دوستی میده چجوری ب نی نی یار بگم؟

برای ازدواج خوبم صلوات میفرستی؟حاجت روا بشی😍💓 من رکم ولی دلسوز و مهربون و پر از تجربه پس از حرفام دلگیر نشو پند بگیر فرزندممم😁🎈

موقعه شیر خوردن زیر جونشو بمال یا پشت گوشاشو 

مادربودن حس عجیب و غریبی است💜. احساس میکنم قلبم جایی بیرون از سینه میتپد.❤️👶🤱اااااارررری اینگونه است مادربودن... 😍من فقط عاشق اینم ک عمری از خدا بگیرم اینقدر زنده بمونم تا ب جای تو بمیررررم.. 

هرچی بگذره فکش قوی میشه نگران نباش عزیزم 

مادربودن حس عجیب و غریبی است💜. احساس میکنم قلبم جایی بیرون از سینه میتپد.❤️👶🤱اااااارررری اینگونه است مادربودن... 😍من فقط عاشق اینم ک عمری از خدا بگیرم اینقدر زنده بمونم تا ب جای تو بمیررررم.. 
سر سینه ات رو نازک کن...سینه ات رو از تو دهنش در نیار تا میبینی نمی خوره حوصله کن بذار تو دهنش باشه ...

بعد دو ماهگی خوب میگرفت یعنی؟

من الان به خاطر اینکه زردی نگیره هم هی مجبورم شیرمو بدوشم بدم بهش

از یه طرفم نگرانم با دوشیدن دیگه کلا سینمو نگیره


زندگی چون پیچکی است که انتهایش میرسد پیش خدا🥰🥰
وای خدا کنه من میترسم دیگه نگیره سینمو

ن عزیزم فقط صبور باش پس من چی بگم ک دخترم بعد دو روز دیگه سینمو نگرفت تازه اون دو روزم فقط ی سینمو می‌گرفت چند روز دوشیدم و بهش دادم ولی هی سعی کردم سینمو بگیره تمام راها رو امتحان کردم بلاخره موفق شدم فقط صبر و حوصله اون ناناز هنوز فکش ضعیفه جون نداره بزار بگذره ب مرور همچین میگیره دیگه ولم نمیکنه 😂

مادربودن حس عجیب و غریبی است💜. احساس میکنم قلبم جایی بیرون از سینه میتپد.❤️👶🤱اااااارررری اینگونه است مادربودن... 😍من فقط عاشق اینم ک عمری از خدا بگیرم اینقدر زنده بمونم تا ب جای تو بمیررررم.. 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز