پندارکوچولو مدیر عضویت: 1398/12/06 تعداد پست: 714 عنوان خواهرای مجازیم بیاین😔 | مشاهده متن کامل بحث + 9763 بازدید | 479 پست دوستان من خواهر ندارم اما همه شما رو یه جور مثل خواهر میدونمهر شب عادتمه که بیام و حرفا و درد دلاتونو و از خوشی ها و ناراحتیاتونو بخونم حالا امشب درد دل منه ،دوست دارم واسه شما بگمچون واقعا کسیو ندارم که انقدر راحت و بی رو در واسی باهش درد دل کنم... 1399/03/17 | 02:32 7 نفر لایک کرده اند ... گزارش تاپیک نامناسب
پندارکوچولو مدیر استارتر عضویت: 1398/12/06 تعداد پست: 714 دیدم مادرشوهرم گفت بگو داداشات ببرنش،شوهرمم که کلا بی زبونه و داشت نگاه میکردیهو بی اختیار اشکم ریخت و دلم برای بی کس بودن شوهرم سوخت
پندارکوچولو مدیر استارتر عضویت: 1398/12/06 تعداد پست: 714 فداتشم تو چ زجرایی که نکشیدی خدا نکنه گلمخیلیاشو حذف دارم میکنم چون بخوام بگم خیلی طولانی میشه
پندارکوچولو مدیر استارتر عضویت: 1398/12/06 تعداد پست: 714 دیدم مادرشوهرم گفت بگو داداشات ببرنش،شوهرمم که کلا بی زبونه و داشت نگاه میکرد یهو بی اختیار اشکم ری ... ناخوداگاه هق هق گریه هام بیشتر شدانگار دلم نازک شده بود تحمل ناراحتیای پشت همو نداشتم
پندارکوچولو مدیر استارتر عضویت: 1398/12/06 تعداد پست: 714 بعد بهشون گفتم توروخدا پدرشوهرم گفت خب شب بخوابین صبح زود میریم تهران دکترگفتم باشه بریم کلی خوشحال شدماما اون شب تا صبح به خاطر زندگیم گریه کردم و شوهرمو میدیم کنارم از درد نابه میکردیهو ساعت ۴ صبح شد
پندارکوچولو مدیر استارتر عضویت: 1398/12/06 تعداد پست: 714 شاید شوهرت بچشون نیس به خدا خودمم خیلی وقتا به این قضیه فکر میکردم
شادی۶۴۰ عضویت: 1399/02/22 تعداد پست: 2560 به خدا خودمم خیلی وقتا به این قضیه فکر میکردم خب عزیزم من شوهرم چون بچه ی پدر مادرش نیس هر رفتاری کنن تعجب نمیکنم
پندارکوچولو مدیر استارتر عضویت: 1398/12/06 تعداد پست: 714 بعد بهشون گفتم توروخدا پدرشوهرم گفت خب شب بخوابین صبح زود میریم تهران دکتر گفتم باشه ب ... دیدم دندونام چسبید بهم قفل شد نفسم نمیومدرفتم جلو پنجره که هوای بیشتر بیاد و بتونم نفس بکشمدیدم نه بازم دارم خفه میشمشوهرمم که همونجا افتاده بود دلم نمیومد بیدارش کنم
پندارکوچولو مدیر استارتر عضویت: 1398/12/06 تعداد پست: 714 دیدم دندونام چسبید بهم قفل شد نفسم نمیومد رفتم جلو پنجره که هوای بیشتر بیاد و بتونم نفس بکشم دیدم ... هر کاری کردم دندونام قفل هم شده بود قلبمم داشت تند تند میزد
پندارکوچولو مدیر استارتر عضویت: 1398/12/06 تعداد پست: 714 از اناق رفتم بیرون ،اشپزخونه که دیدم مادر شوهرمم پشتم اومد اشپزخونه فقط یادمه اشک میریختم و نمیتونستم حرف بزنممثل مرغ پرکنده بهش اشاره میکردم حالم بده
پندارکوچولو مدیر استارتر عضویت: 1398/12/06 تعداد پست: 714 گفت وااا چرا اینطوری میکنی، بهم یه لیوان اب داد و با زور میریختم تو دهنم و تونستم بگم حالم بده نفسم نمیاد
پندارکوچولو مدیر استارتر عضویت: 1398/12/06 تعداد پست: 714 مادرشوهرم از رنگ و روی من و حال بدم ترسید و با قیافه گفت برو اماده شو بریم درمونگاهاما با چه شوهری که نمیتونست رانندگی کنه و خودش یه گوشه افتاده از درد😔
o_mina عضویت: 1398/09/14 تعداد پست: 5639 بگو عزیز دلم من تا وقتی هستی تو تایپیکت هستم او تند خو نبود،آنها از سمت شکسته اش به او نزدیک میشدند.
پندارکوچولو مدیر استارتر عضویت: 1398/12/06 تعداد پست: 714 ناچارا رفت سراغ برادرشوهرم و قضیه رو بهش گفتمنم از خجالتم که مزاحم اون شدم گوشه وایستادم و اونم با کلی غر غر من و مادرشوهرممو برد درمونگاه