سه سال با عشقم بودیم. خیلی عاشقانه همو میخاستیم.برای هم میمردیم.خانوم پرستار بود. چندتا خواستگار رد کرده بود بخاطر من (خودش اینطور میگفت) مشکلاتی واسه ازدواج داشتیم تا اینکه اوایل ماهرمضون امسال بلاخره اقدام کردم واسه خواستگاری.قرار شد بعد ماه رمضون بریم واسه اشنایی و مقدمات کار و اینها. خیلی خوشحال بودیم که بلاخره مشکلات تموم شده.
چند روز بعد یکی از همکاراش میره ازش خواستگاری میکنه. دیگه نمیدونم چی میشه و چه اتفاقاتی میفته تا این ماه رمضون تموم بشه هممممه چیو بین ما تمام کرد و گفت میخام با اون ازدواج کنم.
من فکر نمیکردم راست بگه و اینکارو بکنه . ارتباطمون حسابی کمرنگ شده بود. تا اینکه پریروز پیام داد و گفت حلالم کن عکس و پیام و شماره و هرچی ازم داری پاک کن امشب عقد میکنم باهاش. شبش هم توی اینستا عکس دستش توی دست شوهرش با حلقه و لباس عروسی رو پست گذاشت...
من مردم... اصلا نمیدونم چطور شد یهو چطور انقد زود در عرض یکماه منو ول کرد و رفت با یکی دیگه عقد کرد و محرمش شد
حالم خیلی بده مریض شدم نابودم هر روز و هر ساعت گریه.
هیچوقت نمیبخشمش از ته دلم نفرینش کردم امیدوارم یه روز خوش نبینه به حق فاطمه زهرا. الهی داغ عشقش رو دلش بمونه که بفهمه با من چی کرد💔💔💔😢😢😢
برام دعا کنید حالم خوب بشه😢😢😢😢
میتونم یه عکسامونو برای شوهرش بفرستم زندگیشو اتیش بزنم ولی خدا بهتر از من میتونه دلشو بشکنه😢😢😢