مامانش میدونه؟؟
من با شوهرم سنتی ازدواج کردم به هم معرفی شدیم شوهرم گفت من قبل از اینکه برم خونشون خواستگاری باید ببینمش و باهاش حرف بزنم
منم باهاش قرار گذاشتم با خواهرش اومد رفتیم تو یه پارک با فاصله نشستیم و حرفامون و زدیم من اون موقع ۲۷ سالم بود شوهرم ۳۴ سال
اوایل عقدم اونقدر ساده بودم گاهی گله میکردم از شوهرم مادرشوهرم ( حیف که نمیشه تصویری بگم 😂😂😂) پشت چشم نازک میکرد چند. تا ادا و اصول درمیاورد میگفت خودتون تو. پارک عاشق شدید به ما چه😳😳😳 (فی خالدونش سوخته شوهرم بهش گفته خودم برای خودم دختر پیدا میکنم )
جالبیش اینه که تو شرایطی این حرف و میزد که نوه جانش با یه پسره دوست بود ۳ سال
پسره ۲۴ ساعت خونه دختره بود و انگشت نمای محل شده بود بعد با افتخار تعریف میکردن این قضیه و