همین چند روز پیش خونه مادر شوهرم اینا گذاشتن برا فروش آپارتمانیه بعد زیاد مشتری واسشون نمیاد منم یهو از دهنم پرید جلوهمه گفتم راستی بابا(پدر شوهرم)چراخونتونونمیدین دست بساز بفروش ایطوری بهتره بیشتر هم سود میکنید وای یهو همو پوکیدن از خنده منم خیلی خجالت کشیدم
من یکبار مادرشوهرم. بهم گفت. برنج دمی کن. من بلدنبودم ان موقع تمام برنج به طور وجیحی خمیرشد. وهمه ان روز به طور وحشت ناکی دردل کردن. نمی دونم خندار بود یانه.
[QUOTE=139562435]سوتی قشنگم مگه داریم؟؟!!
یه اصطلاحع دیگه
یه باربافامیلامون رفته بودیم شمال رسیدیم ویلاچند مین بعدمن رفتم لباس راحتی بپوشم یادم رفت دروقفل کنم همین که لباسمودرآوردم یکی ازپسرای فامیلمون درو بازکرد
یه بار یکی از دوستان مادر بزرگم اومده بود خونشون
آقا این ۵ ساعت نشسته بود نمیرفت 😤
بعد که بلند شد و گفت خیلی زحمت کشیدین و اینا
من یهو گفتم : اِ؟ دارید رفع زحمت میکنید ؟
من : 😃
مامان بزرگم : 😦😧
دوست مامان بزرگم : 😐
اشتباهی میخواستم بگم دارید تشریف میبرید 🤦♀️
زبونم نچرخید 😤
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
25 ثانیه پیش
26 ثانیه پیش
27 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
