یسال عموی من اسیب بدی دید. چند وقت بیمارستان بود و... هرکی میومد عیادت نهار و شام خونه ما بود، جای اینکه زن عموم راه بندازه
اونسال من و خواهرم کنکور داشتیم
خواهرم کارش این بود بعد کلاس بره بیمارستان عیادت. کلی بهم ریخت نتونست بخونه
من گفتم من میخونم چون اگه قبول نشم هیچکس متوجه نمیشه چه شرایطی داشتم
رتبه ها که اومد من دولتی قبول شدم خواهرم ازاد
همون عموم خواهرمو مسخره کرد گفت اینهمه کلاس رفتی اخرم ازاد قبول شدی