سلامممم میدونم شما هم مثل من حوصلتون سر رفته پس بیاید از خاطرات خنده دار دوران مدرسه راهنمایی و دبیرستان رو بگیم هم تحدید خاطره هم شاد شیم😁💃مخصوصا اگه خراب کاری داشتید بگید🌼❤️😁💃
برای آرزوی خودمو خودت صلوات 🥰🥰🥰به لطف خدای مهربون و دعای شما نی نی سایتی های خوب که اگه دعا نمیکردید خدا منو لایق نمیدونست منم شدم مامان 😍😍😍😍خدایا شکرت بابت هدیت و این هدیه رو نصیب هر کسی که لایقشه بکن ممنونم 🥰🥰🥰هنوزم بر این باورم که بچه ای که مادرش اینقدر باید براش صبر کنه نباید بوسید فقط باید گاز گرفت قربونت بره مامان الهی دورت بگردم😍😍😍😍😍😂این بچه حاصل 50تا بی بی چکه و 10 تا آزمایش بارداری که همشون بتاشون 2 میشد ولی الان به لطف خدا شد 73 😍😍😍😍اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم به نیت سبز شدن دامن همه ی خانمای منتظر دیگه 🥰🥰میشه باز دعا کنین بچم سالم باشه همش نگرانم زندگیه سختی داشتم میترسم بارداری سختی داشته باشم🥺 ممنونم 😔😔 هفته 7 رفتم سونو دادم گفتن هفته 5 هسی لطفا برا اینکه بارداریم پوچ نباشه و تو هفته 5 نمونم دعام کنین🥺 جنین نازنینم رفت ولی دلم نمیاد امضامو پاک کنم 😔😔😔😔 برام دعا کنین ممنونم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
میخواستیم دوستمو برای تولدش تو کلاس سوپرایزم کنیم بعد خواستیم وقتی اومد داخل روش کچ بریزیم به جای برف شادی 😂🙈بعد یه دفعه درو باز کرد همین که در باز شد ریختم بعد دو ثانیه فهمیدم ناظمون بوده هیچی دیگه میخواست سه روز اخراج کنه ولی چون کلی مقام درسی آوردم و درسخون بودم نداد
من امسال دوازدهم هستم خیلی دلم برای مدرسه و دیوونه بازی هامون تنگ شده اونقدر خاطره خنده دار داریم که تا صبح بگم تمومی نداره ، واسه سال آخرمون خیلی برنامه داشتیم ولی کرونای لعنتی نذاشت . یادمه همیشه ته کلاس با دوستم مینشستیم اونقدر میخندیدیم که معلم و همه چپ چپ نگامون میکردن ، وای با ترک دیوار هم میخندیدیم یاااادش بخیر، بنظرتون دانشگاه هم میشه اینطور باشه؟
تا نه شب مونده بودیم پانسیون . استادمون رو هم نگه داشتیم ب زور ک رفع اشکال کنه . نزدیکای زنگ تفریح بود حوصلمونم سر رفته بود .گفتیم نیم ساعت مونده تا زنگ تفریح مخمونم از صبح پوکیده این نیم ساعتو با ی ربع زنگ تفریح بزنیم بهم خاطره و داستان ترسناک بگیم . یکم ک حرف زدیم از شانس ما باد اومد و پنجره پانسیونم ک خراب بود هعی کوبیده میشد . ما دستشویی ک بغلش بود هم جرات نمیکردیم بریم چون کل ساختمون و حیاط تاریک بود فقط ی پانسیون روشن بود . من دیدم اینا هرچی میگن من بیشتر میترسم . پاشدم اجازه گرفتم با دوتا از دوستام بریم کلاس درس بخونیم . رفتیم سر کلاس حالا خوفم کرده بودیم . چون راهرو کاملا تاریک بود و فقط لامپ کلاس رو روشن کرده بودیم . همش منتظر بودم ی اتفاقی بیوفته ک پا ب فرار بذارم . جلوی تخته از گوشه چشمم دیدم یکی وسط تاریکی بیرون در وایساده ماژیکارو سمتش پرت کردم نمیدونم چرا عین سوسک ک میترسه بدتر میاد سمتت دویدم ب همون سمت ک دیدم بله جناب استاد هستن ماژیکم از شانس من صاف خورد بود تو کله مبارک . بدبخت شوکه شده بود میخندید😑 دیگه با کلی عذرخواهی رفتیم پایین باهم فرداش ک دیر رفتم قبل من نامرد ب همه بچه ها تعریف کرده بود و استادا سر هر کلاس ی ربع میگفتن میخندیدن ک فلانی با ماژیک زدی تو سر اقای فلانی و .... .
هرگاه خواستم بگویم دوستت دارم گفتم حالت چطور است ... و من تورا خیلی حالت چطور است...
واییییی نه ولی چه استاد باحالی بوده هر کی بود اون ترم رو مشروطتت میکرد🙈😂😂
ما ب دبیرای مرد میگیم استاد . سال دوازدهم بود . از اون بچه باحالاش بود خدایی . مجرد بود پایه بود ولی ی بار ی مورد اخلاقی و زننده ازش ندیدیم هیچ کدوم . هرجا هست سلامت باشه
هرگاه خواستم بگویم دوستت دارم گفتم حالت چطور است ... و من تورا خیلی حالت چطور است...