خواهر شوهرم برا ماشینشون گوسفند قربونی کردن بعد برا همه برادرشوهراشون و اقوامشون برده به ما که رسیده گوشت رو گذاشته تو فریزرش اصلا هم بهمون نگفته بیاید نذری بگیرید بعد مادرشوهرم میگه برید در خونش ازش گوشت بگیرید منم نرفتم باردارم هستم با شوهرم بحثمون شد حالم بده.شما بودید می رفتید ؟
خوش به حالت.منم با بدبختی باردار شدم حالا همش دارم گریه میکنم
گریه نکن عشقم برا بچه سمه بخدا من الان ناراحت شدم دست وپاهام یخ شد دیگه توبه میکنم دیگه به هیچ عنوان سر ادمای مزخرف جون بچمو خطر نمیندازم مراقبش باشیم انشالله یروز اومد بغلمون همه چی ازیادمون میره
هیچی جواب نداد اخه میدونی من باخدا عهد کردم اگه جواب ازمایشم مثبت شد درسته اوناگناهگارن ولی زنگ میزنم خبر میدم اما اوناهم اینجوری رفتار کردن الان هیچ دینی رو گردنم نموند