سه سال ازدواج کردم،من خودم آدمی هستم که خیلی اهل بیرون رفتنم نمیتونم زیاد تو خونه بمونم،وقتی شوهرم اومد خواستگاریم گفتمش من اصلا خوشم نمیاد شوهرم تا سه چهار شب بیرون باشه کلا از رفیق بازی خوشم نمیاد،اونم گفت من تا الان که مجردم همش سرکارم اوقات استراحتمم با دوستامم یا باشگاه ولی اگه شما میگید دوست ندارید چشم،ولی اجازه بدین یکبار یا دوبار تو هفته تا ساعت ۲بیرون پیش داداشم و دوستامون باشم گفتمش نه دیگه اصرار میکرد قبول کن اصلا تا ساعت ۱میمونم بیرون یکی دو روز از هفته رو بعدش درخدمت شمام،منم پیش خودم گفتم اون چندین سال اینجور عادت کرده یهو نمیتونم تغییرش بدم بعدا کم کم درست میشه
اینم بگم شوهرم اصلا اهل خیانت نیست من خودم اوایل ازدواجمون از موضوع خیانت میترسیدیم شوهرم واسه اطمینان خاطرم دستشو گذاشت رو قرآن که هیچوقت بهم خیانت نکنه،وهمسرم خیلیم خداترس هست
اسی یه سوال چطوری به همسرت ابراز کردی ک از خیانت میترسی ؟و همسرتون دست رو قرآن گذاشتن!
منم خیلی از خیانت میترسم😭😭😭😭😩😩😩
خب
گذشت و گذشت تا عقد کردیم از فرداش به بهانه های مختلف من و ول میکرد خونه باباش و میگفت عشقم ببخشید یه کار مهم پیش اومده باید برم بیرون بیام
خو
وا اگه مطمئنی کاربدی نمیکنه چیکارش داری خو
یعنی بعضی شبا تا ۱ و۲ راضیت کرده بیرون باشه؟
چطورقبول کردی
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
50 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز