خاطره شب خواستگاری رفتیم تو اتاق یا کلا توی جمع رو بگین یا اگه خواستگاری رو رد کردین یا سوتی دادین یا اون طرف سوتی داده بگین
اول خودم 😁😁😁
من وقتی شوهرم اومده بود خواستگاری خیلیی خجالت میکشید ولی من پرو پرو نگاهش میکردم و اصلا انگار ن انگار ها راستی ب خاطر کار شوهرم ساعت ۱۰ونیم شب اومدن 😂دیگه تا میوه و شیرینی و چایی آوردم و حرف اقتصاد مملکت بود شد ۱۱و نیم بعد ما ۱۱ ونیم رفتیم تو اتاق هی تا میدید ساکتیم میگفت تموم شد بریم؟ 😂هی میخندیدیم و صدای خندمون خونه رو بر میداشت یا یهو یاکت می شدیم این وسطم هی داداش ۲سالم میومد در اتاق و باز میکرد میگف در باز باشه بعد میرفت آخر به شوهرم گفت آقا میفهمی در باز باشه!!ما تا ساعت ۲ تو اتاق بودیم و داشتیم حرف میزدیم از آخر بابا گف اگه تموم شد بیاین بیرون ک ما میخوایم بخابیما😂
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من ۱۶ سالم بود که یه خواستگار اومد خوشگل نبود که بود پولدار نبود که بود اصلا هیچی کم نداشت ما رفتیم تو اتاق من پشه کش گرفته بودم تو دستم( نمیدونم چرا واقعا) بعد این هی داشت از زندگی شغلش و فقط ور میزد آقا منم جو گیر یهو پشه کش و زدم تو سرش و گفتم خفه از این به بعد تو گوش میدی و من حرف خواهم زد همچین نگام کرد که نزدیک بود جیش کنم از ترس تا دو دقیقه خودم از این کارم لال مونی گرفته بودم که چرا من اینکار رو کردم بعد دیگه رفتن😂😂😂
من کلا ۲ تا خواستگار داشتم یکیش رو که با پشه کش زدم تو سرش دومی هم اشتباهی قهوه ریخت روش بعدشم که ریخت گفتم وای قهوم میخواستمشا همچین نگاهش کردم که انگار اون بدبخت قهوه رو ریخته بعدش که رفتیم بیرون مامانم فهمید این یکی هم فراری دادن بعد بابام پرسید چی شده؟ گفتم قهوم رو هدر داد دست و چلفتی خان مامان داماد موقع رفتن تو گوش مامانم گفتن خدا صبرت بدا😂😂😂😂