مامان بیچاره م داره برام سیسمونی میخره خیلی چیزای اضافه رو گفتم نخره برام
ولی خودش یک عالمه لباس خربده میگه بزار دهن مادرشوهرت بسته باشه فکر نکنند هیچی حالیمون نیست
از قضا خاله م دوست جون جونی مادرشوهرمه
هرروز میره در خونشون چون مغازه لباس فروشی داره
مادرشوهرم دراومده میگه اره فلانی خیییلی به دخترش سیسمونی داده
ابرو داری کرده و.... خاله مم به مامانم زنگ زد گفت ابجی چیزی کم نزاری جلوی مادرشوهر من زشته و اینا باکلاسن و فلان
حالم ازشون بهم میخوره خیلی عصبی شدم