اره میفهمتت .
ببین خواهر شوهرای من هر چی جیک و پوک دارن میریزن توی مشت جاریم .(اما از من همه چی رو پنهون میکنن انگار غریبه ام )
حتی جمع میشن پیش هم و جاریمو میزارن بره پیششون و حرف میزنن . اما منو نمیذارن برم . یه دفعه میگن برو ساکت رو بزار فلان اتاق . مثلا به م میفهمونن که برم :(
خب ؟؟؟؟ از اونجا که جاریم حرف دهنش نگه نمیداره اونور که میرن زودی میاد میزاره توی مشت من و در و همسایه ها و فامیلا و.... ابروشونو میبره کلا .
خودشونم میدونن آ جاریم سخن چینه .
خب اینطوری من بیام ناراحت بشم ؟ عین خیالمم نیست .
حالا خیلی جیزا هست بگم میشینی گریه میکنی :(