چند ماهی میشه عاشق یه پسریم ک همسایه خواهرمه و حیاط خونشون یکیه من اونو وقتی میرفتم خونه آبجیم میدیم و بهش علاقه مند شدم..الان حدود سه یا چهار ماهی هس..چند روز پیش زده بود ب سرم به آبجیم گفتم اونم دختر و پسرش ک دخترش یه سال ازم کوچیکتره خونده بودن پیامامونو و بعد از اونا همه خونوادم فهمیدن تقریبا..دیگه نمیزارن برم خونه آبجیم و اینم بگم ک دختر کوچیک خونوادمم و همه آبجیا و داداشام تقریبا عروس و داماد شدن..الانم خونه اون یکی آبجیمم دختر کوچولوش مریضه رفتم پیشش امروز داداشم میاد دنبالم ببرتم خونمون نمیدونم چجوری بگم منو ببره خونه اون آبجیم عروسمونم باهامونه و همسن خودم و همکلاسیمه و دوستم و بهش گفتم قضیرو نمیدونیم چکار کنیم الان ازونورم قراره ازدواج کنه با کسی ک مطمئنم دوسش نداره دختر خالشه و با اصرار مامانش و اینجوری ک از خواهرم شنیدم خواهش میکنم راهنمایی کنین ببخشید طولانی شد
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
عزیزم پسره باید پیگیر باشه تو کاری از دستت بر نمیاد اون باید به خوانوادش درباره تو بگه به نظرم کاره نشده انشالله یه بخت بهتر گیرت میاد رو خودت و پیشرفتت تمرکز کن از ازدواج چیزی در نمیاد