اون نه برادر خواهرش یه وقت یگن اینم دهن بینه
یه بار بهم گفت فلانی از پنجره اشپزخونه پرتت کنم پایین گفتم بکن از چی میترسم
منو ول کرده از ۱۰ و نیم تا الان رفته بیرون دختر خواهر کثافتش دیده چراغ ایفون روشنخ شروع کرده رقصیدن که یعنی خوشحاله شوهرم بیرونه اشغال
اونا از خداشونه من جدا شم هر کسی بابامو میبینه میگه دخترتو از دست اینا نجات بده