خیلی گناهکارم خیلی کثافتم
خیلی بیشعورم.من ۲سال با پسری دوست بودم بهم گفته بود ۵سال دیگ ازدواج می کنه وهمیشه اهدافش که تحصیلاتش بود براش مهم تر از همچی بود؛واسش همه کار کردم دوسال دنبالش دویدیم ازهمه لحاظ پشتیبانی کردم ازش کمکش کردم؛حتی باهاش رابطه داشتم هیچ چیزی کم نذاشتم براش.بعد دوسال خسته شدم واز نفس افتادم واسه کوچکترین موضوعی باید صدبار ازش معذرت میخواستم دیگ خستم کرد ازش فاصله گرفتم تا قدرمو بیشتر بدونه ولی خودش رو نشکست برام بازم ازش من معذرت خواستم ولی واسم غرور وافاده پیش کشید منم این وسط یه خواستگار برام اومد باهاش عقد کردم و گفتم بی خیال اون میشم.قبل عقدمم بهش خبر دادم که خانوادم تحت فشارم گذاشتن ولی اون فقط گفت لعنتی ما دوسال باهم بودیم همین.الان چندماهه خونه خودمم و عروسی کردم ولی همش فکرم پیش اونه؛حس میکنم یه دختر کثیفی ام که به یکی خیانت کردم؛شوهرم اصلا به دلم نمیشینه و الکی بهش محبت میکنم.از خودم حالم بهم میخوره.اصلا نمیدونم کجای زندگی وایسادم ذهنم بهم ریخته همش به خودکشی فکر میکنم؛میگم من باید صبر میکردم بخاطر دوست پسرم. من چرا بهش خیانت کردم چرا ازدواج کردم باید میموندم به پاش.نمیدونم چجوری خودم رو نجات بدم و ارامش داشته باشم فک میکنم به شوهرمم خیانت کردم کاش همون عقد همچی رو بهش میگفتم وجدا میشدم.حالم خرابه بچه ها لطفا کمکم کنید
فقط میخوام آرامش داشته باشم وبس