سلام دوستان...!
من یک دوست دارم به اسم مژده که از همه ی دنیا بهم نزدیک تر بود حتی از خواهر و خانواده ی خودم.....من همیشه باهاش رو راست بودم و دوست داشتم هرجا میرم اونم باهام باشه حتی شب خواستگاریم گفتم اومد پیشم دوست من ۳۳ داره و من ۲۲ وقتی ازدواج نکرده بودم همسایه ی دیوار به دیوار بودیم که همش پیش هم بودیم سه تا بچه داره وقتی من ازدواج کردم یکم رابطه اش با من عوض شد انگار فاصله گرفت اما من بازم سعی کردم رابطه رو حفظ کنم
من یه دوست دیگه ام دارم که به اسم ساناز که ساناز به واسطه ی من زن داداش مژده شد بعد اینکه این دوتا باهم فامیل شدن اصلا به کل با من عوض شدن بخدا بزرگترین راز های زندگی همو میدونیم .... یا مثلا مژده بدون من اصلا میگفت نمیتونه ....بعد من خیلی بچه بودم با مژده دوست شدم یعنی حدود ۱۷ سال میشه چون تازه عروس بود اومد تو محل ما و بلافاصله بچه دار شدو.... این حرفا بگذریم
هر سال برای بچه هاش تولد میگرفت منم دعوت میکرد میگفت بیا امسال از دهن یه نفر شنیدم که برای پسرش تولد گرفته همه رو دعوت کرده منو سوا کرده خیلی ناراحت شدم واقعا
بخاطره ساده بودن خودم که انقدر باهاش رو راستم انقدر ساده همه جا تو خانواده شوهرم زنگ میزدم میگفتم مژده توام بیا.....حالا من بچه ها چیکار کنم چطور رفتار کنم با این ادم واقعا خاله ام و خواهرم خیلی بهم گفتن این ادم با تو رو راست نیست اما من باور نمیکردم خیلی غصه خوردم وقتی فیلم تولدو دیدمو سانازو همه بودن ولی من نبودم
دوستان رابطه ی من با مژده طوری بود که همیشه حتی تو خیرو شر باهم بودیم همه میشناسن تو فامیل مژده رو....بعد اینکه
خواهر مژده عروس دایی زن دایی من میشه یه طورم فامیل دورم شدیم باهم
حالا قضاوت کنید چند روز دیگه تولد دخترشِ دخترش منو خیلی دوست داره فکر میکنم که دعوتم کنه اگه دعوتم کرد چی بگم
و
اگر دعوتم نکرد چطور بفهمونم ناراحتم
چون همیشه میگه تو مثل دخترمی تو فلانی تو بیساری
ببخشید واقعا طولانی شد
ممنونم که وقت میزارید و جوابمو میدید