من با مخالفت ازدواج کردم و خاهر دومیم با رصایت خانواده ها
ما خودمونو کشتیم و خونه دار شدیم ک پشتمون حرف نزنن و ببینن خوشبختیم
اما اون شوهرش اصلا خونه اینا براش مهم نیس میگ ارث بابام هست بالاخره...و ولخرجه
رفتن تو اپارتمان مادرم و اون خاهرمم کار برا شوهرش پیدا کرد و کارش عوض کرد
چ جهازی دادنش
اونوقت من جهازم سنگینشو بابام گرفت بقیشو خودم خریدم و رفتم سرکار پول دادم
حالا خاهرم همش میگ تو ب من و زندگیم حسادت میکنی