الان دارم با گریه تایپ میکنم
من پدرو مادرم جدا از هم زندگی میکنن به دلایلی که نمیتونم بگم ولی جدا نشدن
من با مامانم زندگی میکنم
هر وقت دعوامون میشه یه تیکه درشت مامانم بهم میندازه که مثلا بروپیش بابات اگه ناراحتی
منم واقعا نمیتونم برم اونجا
نه بابامو دوست دارم نه میتونم تو خونش باشم
چند روز پیش مامانم دلمو شکست گفت بابات تورو پس انداخته
منم اومدم تو اتاقم و گریه کردم الان سه روزه نرفتم از اتاق بیرون فقط برای سحری و افطار میرم
اگه به من بود من اصلا نمیخواستم به دنیا بیام خیلی زور داره به دنیات بیارن و بدبختت کنن اخرم بزنن تو سرت که بدبختی
از همشون بدم میاد به نظرتون چی بهش بگم که خفه شه از این به بعد؟