دو هفته پیش که مامانمم پیشم بود گفت دختر فلانی رو التماس میکردن بگیریمش
من اصلا صدام در نیومد ولی خیلی ناراحت شدم😔😔
خدایش من کار ندارم ک مادر شوهرم همیشه میگه ک واقعیته .ولی منم میگم اهههههههههان نه که منم منتظر پسر شما بودم ،همونجا رو دست مامانم مونده بودم ،کنایه به دختر ۳۷ ساله خودش ک مجرده ،دیگه هیچی نگفت
شکرخدا نه تنها هیچکی دخترشونو نمیخواسته بده بهشون بلکه هیچکی هم دختر نمیداده بهشون😂😂😂 منم خدا زد پس کلم
مال من
به شوهرم گفتم و حاهایی که اون دخترا بودن نرفتیم مهموتی
مادرشوهر منم خیلی براش مهمه بچه هاش باشن گفت چرا نمیاین گله کرد شوهرم گفت میخواستی خانومم رو ناراحت نکنی
منم یکی ازاینا دارم
من میتونم جوابشو بدم ولی احترام میذارم
اصن بعضی وقتا خیلی غیرقابل تحمله مثلاما بله برون گرفتیم همه رو دعوت کردیم مث یه جشن عقد همه میگفتن چراعاقد نیوردین همینجاروز بعدش رفتتیم محضرعقد بستیم چند وقت پیش واسه دختر خواهرش خاستگار اومد همش فلانیا میخان عقدتالاری بگیرین عقد تالاری اخرم ن بله برون ن هیچی رفتن بی سروصدا تو محضر عقد بستن ایقد ضایع شد همسرم بهش گف دیدم چقد ابجیت تحویلت گرف دعوتت کرد کیف کردم ینی
