سرکارساعت ۹ تعطیل کردن .ولی الان‌اومد خونه شامم خونه خواهرش رفته منم منتظر ک اون بیاد شام‌بخوریم نیومد بچمم زنگ زده بابا دوغ بخر نگرفته اومده خوشحال ک خانه خواهرش بوده و خواهراشو برده دور دور .اونا اگ خواهرن بگن زنو بچتم بیار ن تنها دعوتش کنن و تیغش بزنن منم اکمد انقد عصبی شدم نیشگون گرفتم و پیرهنشو کشیدم اونم زد تو گوشم گوشم صدا میدههههه چیکا کنم اینو بخدا دارم میمیرم
وااای
عزیزم حق داری اما رفتارت هم درس نبوده
اونا هم حق دارن ی تفریح هایی خودشون تنهایی انجام بدم
ک حداقل قدر ما رو بدونن
ای بابا خداروشکر خواهرشوهر ندارم
مقصر۱۰۰درصد شوهرته
نمیتونست ی زنگ بزنه تا این موقع شب منتظرش نباشی براشام
واثعا من جات بودم ب مشکل جدی میخوردم باهاش
حالا یه شب رفت اونجا آسمون به زمین رسید.این همه شب ور دل شما بود
خوشت نیاد توهم رفتی خونه مادرت یا تواهرت همین کارو بات کنه ، زبون نداشتی صحبت کنی؟
مورد داشتیم با زبون خوش شوهرشو که نمازش یه روز غلط نمیشده و چقدر ادعاش میشده وادار کرده اموال پدریشو که از خواهر و برادر بودن ثبت کنه به نام خودش بعدم بفروشه
من خودم اگه شوهرم خبر بده مشکلی با اونورا رفتن یا شام و ناهار خوردنش ندارم ..
حق داری نا راحت بشی از کاره همسرت کارش خیلی زشت بود
وللی با زبون کارتو راه بنداز
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز