2777
2789

بچها من شوهرم خیلی بدش میاد برم سوپرمارکت کلا خوشش نمیاد بعد من عصر هوس کیک  کردم دیدم فقط دوتا تخم  تو خونه داریم شوهرمم جای باغ بود از صبح گفت تا شب نمیاد منم گفتم حالا اینار عیب نداره بدون اجازه برم شب بیاد سوپرایز میشه کیک پختم.خلاصه از شانس گند منننن چادر پوشیدم رفتم موقع برگشت دیدم یه ماشین پشت سرمه جرات نکردم برگردم دیدم تند تند داره بوق میزنه برگشتم دیدم خودشه وای منو میگی اشاره کرد گفت بیا بشین عین دیوونه ها رانندگی کرد رسیدیم خونه😑یکی یواش زد به پام کلی هم فوش داد.همیشه همینجوریه من تا یه غلطی میخوام بکنم لو میرم بخدا نیت من خیر بود تا خوشحالش کنم لعنت به شانس من اعصابم داغونه حالم بده..منم عصبی میشم همش بالا میارم تپش قلبم میگیرم😓😥یه عالم خودشو نفرین کرد فوحش داد که از صب دارم برا توی فلان شده جون میکنم بعد بیام تو کوچه خیابون ببینمت گذاشت رفت بیرون.انگار من رفتم بیرون چیز بدم وای بچها خیلی بد حرف زد باهام😢

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ببخشید اما شوهرت مشکل داره

زن بودن‌ خیلی‌ قشنگه‌! چیزیه‌ که‌ یه‌ شجاعت تموم‌ نشدنی‌ می‌خواد! یه‌ جنگ که‌ پایان‌ نداره‌! خیلی‌ باید بجنگی‌ تابتونی‌ بگی‌ وقتی‌ حوا سیب ممنوعه‌ رو چید گناه به‌ وجود نیومد، اون‌ روز یه‌ قدرت باشکوه‌ متولد شد  که‌ بهش نافرمانی‌ می‌گن‌!
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792