آقام یک روز و نصفی سر کاره یک روز و نصفی هم خونه یک روزی که خونه اس میره ده شون کار دارن با مادر پدرش تا دم غروب فردا شم میره سر کار
امروز روز بیکاریش بود طبق معمول همیشه صبح زود رفت من چون خواب بودم نفهمیدم کجا میره نگو رفته تعمیرگاه اش چون قبلا صافکاری داشت تازه شغلشو عوض کرده هنوز مغازه اش رو تحویل نداده ظهر اومد خونه من چون نمی دونستم صبح زود پانشدم ناهارم هم کوکو اسفناج درست کردم داشتم با دخترم می خوردم که یهو اومد تو خیلی عصبی بود گفتم ناهار خوردی که شروع شد بلند بلند ناهار کجا خوردم گفتم خو بیا کوکو میخوری گفت نع اسفناج درست کردی که سرده دوباره میگی سرم داره گیج میره و....
بقیه اش رو بگم