و گاهی لذت دنیا خلاصه میشود در اینکه من هر صب با صدای تو چشم باز کنم انقدر اول صبحی صدای دلنشینت حواسم را پرت میکند که چای داغ میپرد در گلویم و ب سرفه میوفتم و از نگاه های خیره ی مادرم ب خودم خجالت زده لب هایم را زیر تیزی دندان هایم پنهان میکنم ،نگاه میدزدم من خیال دارم همه با نگاه کردن ب چشمانم میفهمند که داستان از چه قرار است ،دیگر از ان دختر گستاخ خبری نیست من از ترس رسوایی عشق تو از تمامی ادم ها نگاه میدزدم میدانی هر کسی ب من که نگاه میکند حال دلم را میفهمد این عشق اخر مرا رسوا میکند باور کن
من بی تقصیرم چشمانم زیادی مشتاق اند
ژینا نوشت🤍🐚