اولین باری ک نامزدمو دیدم رفته بودم مسجد سر کوچمون تازه اومده بودیم تو اون محل
بعد از اونجایی ک خیلی خواستنی بودم:)
همین نشستم تو مسجد ننش اومد جلو گفت پسرم فلانه فلانه فلانه
خب منم ک مغرور کلی طاقچه بالا اومدم ولی شماره مامانمو دادم
نامزدم نظامی بود بابام قبول نمیکرد انقد زنگ زدن که نگووووووو.صدبار اومدن خواستگاری
آقا هیچی دیگه گذشت گذشت گذشت تا۲سال
من رفتم تو ی مجموعه حقوقی شدم مسئول دفتر
مدیر مجموعه ای ک توش کار میکردم سرهنگ بازنشسته و دوست صمیمی نامزدم بود اومد جلو گفت ک یه همکار دارم خیلی پسر آقاییه بیا ببینش انقد انننقد تعریف کرد منم قبول کردم
یه روز قرار گذاشتیم ک نامزدم بیاد دفتر منو ببینه در رو ک باز کردم شکه شدم دیدم ای بابااااا
همون خواستگارمه
خیلی جالب بودهم اون شکه شد هم من
ما سالگرد ازدواج حضرت علی و حضرت فاطمه عقد کردیم
خداروشکر نامزدم هم یه فرمانده قویه هم تحصیل کردس هم از لحاظ مالی هیچی کم نداره بسیار با شخصیتو با ایمانه.خانوادشم خوبن خصوصا مامانش.
بهتر از منه
جوری ک گاهی اعتماد ب نفسمو پیشش از دست میدم
از من خیلی سر تره.البتم بگما دعوام زیاد داشتیم خخخ
ایشالله بحق امام زمان صاحب این روزا
خدایکی هلو نصیب سینگلا کنه.