بچه ها دیگه خیلی خسته شدم بس که رو تختم تند تند بو عرق میگیرم بس که سرم رو بالشه سردرد دارم همیشه بس که تو گوشیم تند تند شارژش تموم میشه چشام درد گرفته دیگه خونمونم کوچیکه برم کجاش بشینم آخه
با کمال احترامی که برا همتون قائلم ولی باید بگم که هیچ خوشم نمیاد کسی تو تاپیکام نمک بازی دربیاره اگه سوالی میپرسم، جوابمم میخوام همین و بس. _تیکه بامزه نندازین لطفا دوستای عزیزم_ مرسی بوووس😘
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
منکه استراحت مطلقم حتی حمام گفته دیر به دیر برو 😔صب تاشبم مثل یه تیکه گوشت افتام رو تخت
وزن فعلی۷۳ .هدف اول ۶۸ هدف دوم ۶۵...امروز۹۹/۸/۱۱تصمیم جدی و دوباره برای لاغری دارم الهی شکرت که یه نی نی سالم بهم دادی ...برای خوشبختیه خودم دست بکار میشم تلاش میکنم و خوشبخت میشم ...خوشبختی حق منهو بالاخره منم لاعر شدم وزن ۶۰کیلو 🤩🤩🤩دلم نیومد قسمت اول امضامو پاک کنم ...بماند به یادگار...نی نی دومم هم بدنیا اومد الان دوتا گل پسر دارم ...خدایا شکرت که همیشه هوامو داری .هرچی خواستم بهم دادی ...کاش لیاقت بندگیتو داشته باشم😍واما پروسه ی لاغری من دوباره شروع شد شروع کاهش وزن :۲۶ /۱۱،وزن اولیه ۷۱😪😪۲۶ /۱۲ وزن:۶۶.۵😍😍ورن هدف ۵۸
مث منی منکه انقدز افسرده شدم نشستم امروز ی دل سیر گریه کردم لعنت ب کرونا و باعث و بانیش
خیلی وقته تو خونه ایم قبلشم همش بدبختی و بی پولی داشتیم خدا بسه دیگه یه روز خوش ندیدیم ما ایرانیا
با کمال احترامی که برا همتون قائلم ولی باید بگم که هیچ خوشم نمیاد کسی تو تاپیکام نمک بازی دربیاره اگه سوالی میپرسم، جوابمم میخوام همین و بس. _تیکه بامزه نندازین لطفا دوستای عزیزم_ مرسی بوووس😘
همش رو تخت نباش خب ورزش كن برقص قران بخون تلفن حرف بزن بخدا كلي كار هست براي انجام دادن
با چه حوصله ای آخه دل و دماغ ندارم که هرکاریم بخوام کنم با گوشیه
با کمال احترامی که برا همتون قائلم ولی باید بگم که هیچ خوشم نمیاد کسی تو تاپیکام نمک بازی دربیاره اگه سوالی میپرسم، جوابمم میخوام همین و بس. _تیکه بامزه نندازین لطفا دوستای عزیزم_ مرسی بوووس😘
فرزندم،دلبندم، عزیزتر از جانم از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم... امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آغوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها و سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم... شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...! این روزها فهمیدم باید از تک تک لحظه هایم لذت ببرم
این خونه ها تو روزای عادیم که آدم دو سه ساعت فقط خونست سخته زندگی توش
چه برسه به حالا که همه اعضای خونواده تو خونن
با کمال احترامی که برا همتون قائلم ولی باید بگم که هیچ خوشم نمیاد کسی تو تاپیکام نمک بازی دربیاره اگه سوالی میپرسم، جوابمم میخوام همین و بس. _تیکه بامزه نندازین لطفا دوستای عزیزم_ مرسی بوووس😘