2777
2789

سلام من شوهرم کادر بیمارستانه و بیمارستانشون سانتر کروناس. منتها شوهرم خیلی ارتباطی با بیماران کرونایی نداره شاید در ماه پیش بیاد یکی دوبار در حد ۲ دقیقه بره چون کارشون تاسیساته بیمارستانه. حالا امروز شیفته عذرمیخوام زنگ زد گفت اسهال شدید شدم. بنظرتون علائم کروناس ؟ خیلی میترسم 


دوروز پیشم مادرشوهرم فلافل با سیر زیاد درست کرد منم روده ام نفخ کرد.توروخدا خواهرانه جواب بدید براتون نذر حمد و صلوات میکنم.

من نمیدونم والا

ولی واسه مامان شدنم دعا کن. قربونت

همیشه دنبال این بودم که یه آدم خاص تو زندگی کسی باشم اما همیشه یه آدم معمولی و حتی کم اهمیت تو زندگی بقیه بودم. و این بزرگترین درد منه. خدایا به خاطر وجود تنها دخترم، عشق اول و آخرم، هزاران بار شکرت🙏🙏🙏🙏🙏

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

نه عزیز کر ونا نیست بخاطر سیر فردا امد کلپوره بده بخوره خوب بشه

السلام علیک یا ربیع الانام و نضرة الایام                              سلام بر تو ای بهار خلایق و خرمی روزگاران                               بهار۱۴۰۲

براش حمد شفا بخون

فرزندم،دلبندم، عزیزتر از جانم از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم... امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آغوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها و سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم... شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...! این روزها فهمیدم باید از تک تک لحظه هایم لذت ببرم

اسهال فک.نکنم باشه شاید از همون فلافل بوده بگوش تا بیمارستانه یه ازمایش واسه اطمینان بگیره

یکی از آرزوهای شوهرم اینکه ماشین دار بشه میشه واسه اینکه ب ارزوش برسه صلوات بفرستین ..ممنونم
انشالله خدا بهت دو قلو بده همین شبا

فداتم😘😘😘 خوا بچه های شما رو حفظ کنه

همیشه دنبال این بودم که یه آدم خاص تو زندگی کسی باشم اما همیشه یه آدم معمولی و حتی کم اهمیت تو زندگی بقیه بودم. و این بزرگترین درد منه. خدایا به خاطر وجود تنها دخترم، عشق اول و آخرم، هزاران بار شکرت🙏🙏🙏🙏🙏
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز