هر تاپیکی که مضمومش مثل تاپیک شماست من نوشتم الان هم به تکرار مینویسم
خواستگاری داشتم دو سال اصرار میکرد
ایران نبود
مامانم مخالف بود میگفت دختر به خارج نمیدم
با ناز و عشوه دخترونه دل مامانم رو نرم کرد
خودش که نمیتونست بیاد پدر و مادر و خواهرش امدن
۵ سال نامزد .....چشم انتظار...خواستگارهای واقعا خوبی رو از دست میدادم میگفتم نامزد دارم
۲ سال و۵ سال .....۷ سال عمرم رفت
امد عقد کرد گفت مهرت تو دلم نیست با دختری که خانوادش معرفی کردن ازدواج کرد
دادگاه.....هزینه و رفت و آمد به سفارت.....دو سالو خرده ای .....نزدیک ۱۰ سال عمرم جوانیم رفت
الان ۴۰ سالمه مجردم
بعدش هر خواستگار میومد میگفت دختر به این خوشگلی چه مشکلی داشتی بهت دست نزده چرا باکره ای لابد از پشت را بطه داشتی
سختی تهمت حالم بد میشه از گذشته
چقدر نذر میکردم بیاد خدایا منو ببخش