2777
2789
عنوان

چگونه شوهرم را ادم کنم؟

585 بازدید | 34 پست

بیاید بگید برای اینکه شوهرتون رو متقاعدکنید که اینقدربچه ننه نباشه و ریز زندگیتونو به خونوادش نگه و دخالتشون نده و حریم خصوصیتونو حفظ کنه چکارکردید؟

یه نی نی تو راهی دارم که بی دعوت داره میاد 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

بهش یه مدت زیاد محبت کن، با مهربونی بهش بگو دوست ندارم زندگی شخصیمونو همه جا بازگو کنی

فرزندم،دلبندم، عزیزتر از جانم از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم... امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آغوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها و سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم... شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...! این روزها فهمیدم باید از تک تک لحظه هایم لذت ببرم

مشترک مورد نظر ادم بشو نمی باشد

لدفا وقت خود را تلف نفرمایید

باسپاس

ما قدبلندا واژه ای به اسم "این" نداریم چون از ارتفاعی که ما نگاه می کنیم همه چی "اونه"😍 آقایون داداشم گوفته باشم اینجی کولوهومش باس ماس،این تاپیک اون تاپیک لایک کامنت ماس ماس، آبجیا فدامدا😁  نی نی سایت نیست که ننه سایته🤐..کوردم 🥰و اهل سنت🥰 افتخارمه.. کسی توهین کنه به شدت باهاش برخورد میکنم  پس احترامتو دوس داری  نگه دار اون لامصبوووو😒 اگه با نظرم مخالفی محترمانه بگو روسرما جا داری وگرنه بد رو با بدتررررر جواب میدم پس ریپلای نکن😊اگه نظرات  و عقایدمون باهم فرق داره دلیل بر این نیست که حق باتوعه و تو راست میگی شاید بااااورت نشه ولی فقط من یه آدم دیگه م همین😉.من از ۲۴ساعت شبانه روز ۲۰ ساعت گوشی دستمه وقتی جوابتو ندادم مثبت فکر نکن بدون باهات حال نمیکنم
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792