سلام،خانومت کی تجربه ایی در زمینه صاف و لخت کردن موهای خشک وزبر داره؟
و خدایی که در تمام دل آشوبی هایمان در میان تمام هست ها ونیستهایمان، در میان تمام فراز ها وفرودهایمان دستمان را گرم می فشرد وما حس میکنیم چه عمقی دارد حضور مهربانش وما چه مخلوق با ارزشی هستیم که سرمای دلمان در تنگا تنگ نا امیدی ها وتاریکی ها، در نبودها ونشدن ها، در غارت حس عمیق امنیت، به کور سویی از امید چنگ می زند و چون کودکی بی تاب از اغوش مادر، بی درنگ آرام میگیرد ومن هر روز با خویش تکرار میکنم: من خدایی دارم فراسوی تصوراتم که مرا به آغوش مهربانش عاشقانه میفشرد وچه زیباست حس مبهم دوست داشته شدن در میان تمام دلشکستن ها.
و خدایی که در تمام دل آشوبی هایمان در میان تمام هست ها ونیستهایمان، در میان تمام فراز ها وفرودهایمان دستمان را گرم می فشرد وما حس میکنیم چه عمقی دارد حضور مهربانش وما چه مخلوق با ارزشی هستیم که سرمای دلمان در تنگا تنگ نا امیدی ها وتاریکی ها، در نبودها ونشدن ها، در غارت حس عمیق امنیت، به کور سویی از امید چنگ می زند و چون کودکی بی تاب از اغوش مادر، بی درنگ آرام میگیرد ومن هر روز با خویش تکرار میکنم: من خدایی دارم فراسوی تصوراتم که مرا به آغوش مهربانش عاشقانه میفشرد وچه زیباست حس مبهم دوست داشته شدن در میان تمام دلشکستن ها.
و خدایی که در تمام دل آشوبی هایمان در میان تمام هست ها ونیستهایمان، در میان تمام فراز ها وفرودهایمان دستمان را گرم می فشرد وما حس میکنیم چه عمقی دارد حضور مهربانش وما چه مخلوق با ارزشی هستیم که سرمای دلمان در تنگا تنگ نا امیدی ها وتاریکی ها، در نبودها ونشدن ها، در غارت حس عمیق امنیت، به کور سویی از امید چنگ می زند و چون کودکی بی تاب از اغوش مادر، بی درنگ آرام میگیرد ومن هر روز با خویش تکرار میکنم: من خدایی دارم فراسوی تصوراتم که مرا به آغوش مهربانش عاشقانه میفشرد وچه زیباست حس مبهم دوست داشته شدن در میان تمام دلشکستن ها.
من موهوم پره خیلی ،ولی تا یسال پیش همیشه کوتاه میکردم ب خاطر موخوره ،حدود یسالی هست از شر موخوره فقط نجاتشون دادم واره یکم بلند شده،همیشه مجبور بودم پسرانه بزنم
و خدایی که در تمام دل آشوبی هایمان در میان تمام هست ها ونیستهایمان، در میان تمام فراز ها وفرودهایمان دستمان را گرم می فشرد وما حس میکنیم چه عمقی دارد حضور مهربانش وما چه مخلوق با ارزشی هستیم که سرمای دلمان در تنگا تنگ نا امیدی ها وتاریکی ها، در نبودها ونشدن ها، در غارت حس عمیق امنیت، به کور سویی از امید چنگ می زند و چون کودکی بی تاب از اغوش مادر، بی درنگ آرام میگیرد ومن هر روز با خویش تکرار میکنم: من خدایی دارم فراسوی تصوراتم که مرا به آغوش مهربانش عاشقانه میفشرد وچه زیباست حس مبهم دوست داشته شدن در میان تمام دلشکستن ها.
و خدایی که در تمام دل آشوبی هایمان در میان تمام هست ها ونیستهایمان، در میان تمام فراز ها وفرودهایمان دستمان را گرم می فشرد وما حس میکنیم چه عمقی دارد حضور مهربانش وما چه مخلوق با ارزشی هستیم که سرمای دلمان در تنگا تنگ نا امیدی ها وتاریکی ها، در نبودها ونشدن ها، در غارت حس عمیق امنیت، به کور سویی از امید چنگ می زند و چون کودکی بی تاب از اغوش مادر، بی درنگ آرام میگیرد ومن هر روز با خویش تکرار میکنم: من خدایی دارم فراسوی تصوراتم که مرا به آغوش مهربانش عاشقانه میفشرد وچه زیباست حس مبهم دوست داشته شدن در میان تمام دلشکستن ها.
آبجیا کسی نمیتونه این روشهای پروتئین تراپی و....چجوریه؟؟؟
و خدایی که در تمام دل آشوبی هایمان در میان تمام هست ها ونیستهایمان، در میان تمام فراز ها وفرودهایمان دستمان را گرم می فشرد وما حس میکنیم چه عمقی دارد حضور مهربانش وما چه مخلوق با ارزشی هستیم که سرمای دلمان در تنگا تنگ نا امیدی ها وتاریکی ها، در نبودها ونشدن ها، در غارت حس عمیق امنیت، به کور سویی از امید چنگ می زند و چون کودکی بی تاب از اغوش مادر، بی درنگ آرام میگیرد ومن هر روز با خویش تکرار میکنم: من خدایی دارم فراسوی تصوراتم که مرا به آغوش مهربانش عاشقانه میفشرد وچه زیباست حس مبهم دوست داشته شدن در میان تمام دلشکستن ها.
و خدایی که در تمام دل آشوبی هایمان در میان تمام هست ها ونیستهایمان، در میان تمام فراز ها وفرودهایمان دستمان را گرم می فشرد وما حس میکنیم چه عمقی دارد حضور مهربانش وما چه مخلوق با ارزشی هستیم که سرمای دلمان در تنگا تنگ نا امیدی ها وتاریکی ها، در نبودها ونشدن ها، در غارت حس عمیق امنیت، به کور سویی از امید چنگ می زند و چون کودکی بی تاب از اغوش مادر، بی درنگ آرام میگیرد ومن هر روز با خویش تکرار میکنم: من خدایی دارم فراسوی تصوراتم که مرا به آغوش مهربانش عاشقانه میفشرد وچه زیباست حس مبهم دوست داشته شدن در میان تمام دلشکستن ها.
ای خدا ،هیچ کی کمک نمیکنه به من مو وبه جینگیلی جینگیلی 😢😢😢
و خدایی که در تمام دل آشوبی هایمان در میان تمام هست ها ونیستهایمان، در میان تمام فراز ها وفرودهایمان دستمان را گرم می فشرد وما حس میکنیم چه عمقی دارد حضور مهربانش وما چه مخلوق با ارزشی هستیم که سرمای دلمان در تنگا تنگ نا امیدی ها وتاریکی ها، در نبودها ونشدن ها، در غارت حس عمیق امنیت، به کور سویی از امید چنگ می زند و چون کودکی بی تاب از اغوش مادر، بی درنگ آرام میگیرد ومن هر روز با خویش تکرار میکنم: من خدایی دارم فراسوی تصوراتم که مرا به آغوش مهربانش عاشقانه میفشرد وچه زیباست حس مبهم دوست داشته شدن در میان تمام دلشکستن ها.
و خدایی که در تمام دل آشوبی هایمان در میان تمام هست ها ونیستهایمان، در میان تمام فراز ها وفرودهایمان دستمان را گرم می فشرد وما حس میکنیم چه عمقی دارد حضور مهربانش وما چه مخلوق با ارزشی هستیم که سرمای دلمان در تنگا تنگ نا امیدی ها وتاریکی ها، در نبودها ونشدن ها، در غارت حس عمیق امنیت، به کور سویی از امید چنگ می زند و چون کودکی بی تاب از اغوش مادر، بی درنگ آرام میگیرد ومن هر روز با خویش تکرار میکنم: من خدایی دارم فراسوی تصوراتم که مرا به آغوش مهربانش عاشقانه میفشرد وچه زیباست حس مبهم دوست داشته شدن در میان تمام دلشکستن ها.