من از ترس وحشت داشتم یعنی حتی از آمپول به شدت میترسیدم از بیهوشی از بخیه از همه چی
بعد یه جا پیدا کردم با بی حسی بود بازم میترسیدم حتی میترسیدم وسطش تحمل نکنم یه کاری کنم یا غش کنم من خون یا یه چیز پزشکی میبینم فشارم میفته
بابامو راضی کردم همین جوری برم مشاوره
بابامم خیلی نمیخواست عمل کنم رفتیم اونجا انگار بابام متحول شد سریع وقت گرفت واسه ۵ روز بعدش🤦♀️ من میگفتم نههه میخوام فکر کنم بابام میگفت نههه بذار وقت بده تموم شه بره😂😂😂😂 اون چند روز با ترس و وحشت گذشت
وقتی رفتم عین مجسمه ها بودم نه ترسیدم نه حالم بد شد نه فشارم افتاد خودم تعجب کردم چه جوری انقدر راحت تموم شد
من خیلی لوس و ترسوام😐😐
حالا بیهوشی که از اون راحت تره چون هیچی نمیبینی و نمیفهمی