#قسمت اول
ی روز گرم آفتابی با دوتا از دوستام داشتیم مسیرو خونه را پیاده طی میکردیم و بچه ها مشغول بحث بودن و منم گوش سپرده بودم ب حرفشون حال چندان مساعدی نداشتم گویا گرما زده شده بودم و بعد از ساعت ها تو کلاس موندن انرژیم ب تحلیل رفته بود
بچه ها خواستن ک تو بحثشون مداخله کنم و اینقد سکوت حکم نکنم بینشون میگفتن ب این ک منو ساکت و این ریختی ببینن عادت ندارن خواستم دهن باز کنم ک چشمم افتاد ب قد و بالای تو ،یا شایدم اون صورت پر ابهت و جذابت یا شایدم ن دارم اشتباه میکنم اون لبخندت ک قلبمو برای اولین بار شکار کرد
آب دهنمو ب زور قورت دادم و لبخند رو لبم عریض تر شد و همش احساس میکردم صدای تپش سرسام اور قلبم گوش دوستامو کر کرده
نگاهی بهشون انداختم ک دیدم محو حال و روزمن گمونم پی برده بودن ک دل سپرده بودم ب این پسر خوش لبخند و طعنه هاشون ک ما حواسمون بود چجوری حالت از این رو ب این رو شده بودنت آخر مسیر دامنم را گرفته بود
و خوشحال بودم ک بازم تو را در آن خیابان لنتی ملاقات کرده بودم
عشق حال منه بیمار را مساعد میکند فقط کافیست تو بخندی
ژینا نوشت💛