من روز یه خانمی اومد خونه ما یکم شیرین میزد مامانم نبود تند تند اومد داخل نشست. گفت اومدم خواستگاری اسم پسرم امید ه و....
من و خواهرم گفتیم خوب آدرست کجاست ؟
گفت میری تو خیابون فلان.کوچه پنجمی میری میری میرسی به یه کوچه باریک میری توش ؛ میری میری میرسی به یه در که به دیوار وصله.اونجا خونه ماست.
من و خواهرم جلوش پوکیدیم از خنده.
خلاصه که دیگه نیمد ولی بعدش فهمیدیم پسرش دکتر بوده😂😐