اگه به فکر خودتون نیست به فکر کسانی باشید که ی جورایی با این بیماری سرکار دارن
داداشم تو شرکت گازهای اکسیژنیه از موقعی که این بیماری لعنتی اومده دو سه شیفت کار می کنه زنداداشم می گه ۱۲شب میاد خونه دوباره ۳شب زنگ میزنن بیا بیمارستان اکسیژن نیاز داره می گفه دختر ۳سالش سه روزه، باباشو ندیده گریه میکنه که بابامو میخوام میگه من به عنوان ی خواهر یکسره نگرانم که دایما در تماس با کپسولای آلوده ی بیمارستانه پس تو رو خدا تو خونه هاتون بمونید به خاطر بچه هایی که این روزا چشم انتظار باباهاشونن به خاطر مادرای مریضی مثل مامان من که هر لحظه که بچش میره دل تو دلش نیست به خاطر خواهرای نگرانی مثل من به خاطر همسرانی که دوری از همسر رو تحمل می کنن و برای بچه هاشون هم پدرن هم مادر تو رو خدا بیاید رعایت کنید