من امروز رفتم محضرهمسرمم اومدطلاق ثبت شدوتمام...
خیلی برام سخت ودردناک بودهرچندتا دوروزقبلش داشتم نذرودعامیکردم بیادامضاکنه وبره وازشرش راحت شم
خیلی گریه کردم اونم خیلی گریه کردشایدفقط برای فوت پدرش انقدردیدم گریه میکردازش خاستم منوبرسونه بهونه ام بودمیخاستم یکم حرفهای دلموبزنم
طلاق سخته لااقل امروزم که جهنم بود
لعنت به بخت بد