درمقابل همسر که راهش به نظر من اینه محبت بیشتر و جذبش
دوس پسر به نطرم کات کردن چون اون قصدش از بی محلی کات کردن
ولی مندر مقابل خواهرشوهرمبا اینکه اون مقصر بود ودعوای شدیدی کرده بودیم به خاطر همسرم واینکه از کدورت بدم میاد تو یه مراسمی باهاش احوال پرسی کردم که ینی همه چی تموم ولی اونخودسو گرفت و دیدم هر جا منهستم اون خودشودور میکنه چن روز پیش دایی سون فوت کرد تو کل مراسما اصلا به حسابش نیوردم انکار که نمی شناسمس می دیدم چقدر داره سمتم نکاه میکنه و می سوزه
تو دلم گفتمبیا اینو می خواستی حالا تا قیامت نیایی سمتم نمیرم سمتت