من و یکی از همکلاسیای زمان دانشگاهم با هم در ارتباطیم سه ساله فارغ التحصیل شدیم بعد برای ارشد من رفتم شهرستان اما رابطمون تمام نشد زمان دانشجویی برام کتاب و جزوه میاورد مریض بودم جلوی استادا و همکلاسیا می ایستاد امتحانو لغو میکرد اما ابراز علاقه ای در کار نبود ولی همیشه نگاهشو رو خودم احساس میکردم.😊
تو این مدت تقربا هرروز با هم حرف میزنیم در مورد درس و کار و و موضوعات اجتماعی و اینا .
اون چند بار شعر عاشقانه گفته و فرستاد بعد گفت تا حالا کسی برات شعر گفته؟میخواست بگه این شعرو من برات گفته😀.
هر جا که میره هرکاری که میکنه یا هرکیو میبینه برام تعریف میکنه از ارزوهاش و هدفاش میگه از وقتی فهمیده اشپزی بلد نیستم مدام عکس غذاهایی که درست میکنه رو برام میفرسته😁
گفت میخوام ازدواج کنم اما دوست دختر ندارم در موردم فکر بدی نکن کسی تو زندگیم نیست و تو بهترین و خاص ترین و نجیب ترین دختری هستی که دیدم و خیلی شبیه همیم.
ازم پرسید کسی تو زندگیت هست آخه میخوام مطمئن شم دخترهای خوب هنوز هم هستن.
اما ازم نمیخواد تا دوست دخترش بشم یا باهم رابطه جدیو شروع کنیم.
این همه کار بیخودی کرده ممکنه منو به چشم خواهرش مببینه؟