یکی از همکلاسیای دوران کارشناسیم همیشه هر جزوه یا کتاب خوبی که دستش میرسید کپی میزد برام میاوردمنم در مقابل براش جبران میکردم.
یا اینکه یه بار موقع امتحانای پایان ترم خییلی مریض بودم و نمیتونستم امتحان بدم اون زمین وزمانو بهم دوخت کلییی با بچه ها و استاد و مدیر گروه حرف زده بود تا بالاخره امتحانو لغو کرد.
طوری بود که همه کلاس فکر میکردن ما باهم دوستیم اما هیچ وقت ابراز علاقه نکرد؟ حتی شمارمو نداشت تا اینکه آخرین روزای دانشگاه که داشتیم برای ارشد انتخاب رشته میکردیم شمارمو به بهانه اینکه میخواد برام مطلبیو بفرسته داخل واتس آپ گرفت.
البته از اون موقع ارتباطشو باهام همچنان حفظ کرده و بیشتر اوقات بهم پیام میده ومشکلاتشو باهام درمیون میذاره و میگه برام دعا کن.
پیشم دردول کرد که پدر و مادرش خییلی سال پیش فوت کردن و تنهاست میخواد ازدواج کنه اما کسی تورندگیش نیست.
همیشه میگه توبهترین و نجیب ترین ، مهربون ترین و زیباترین دختری هستی که دیدم.
گاهی هم شعر عاشقانه ای به این معنی که چشم سیاه تو برای همیشه رو قلب من داغ گذاشته برام گفت و فرستاد.
یه بارم با اصرار پرسید کسی تو زندگیت هست یا نه؟
هیچ وقت مستقیم و رک و راست بهم نگفت درموردم چه احساسی داره من عاشقش بودم اما با دوتا پیام که نمیشه عاشق موند کم کم از اون حس کم شد و از بین رفت.
این چیزا حدودا ماجرای پنج، شش سال پیشه دوسال پیش گربم مریض شد و اونو بردم دامپزشکی چند بار با دکترش که چند بار صحبت کردم معلوم شد همدانشگاهی بودیم و رابطمون ادامه پیدا کرد و دوست شدیم و الان هم میخوایم ازدواج کنیم.
اون همکلاسی هنوز هم پیام میده، بازهم درودل میکنه منم جوابشو میدم همین اما حرف عاسقانه ای بهش نمیگما در این حد که درست میشه و نگران نباش، آرزوی موفقیت و این حرفا اما هیچ حسی بهش ندارم جز اینکه برام قابل احترامه و دوست قدیمیمه.