سلام
دوستان کممممممک!
من بیست و چهار سالمه یه مدت پیش یه خاستگار برام اومد که ده سال اختلاف سنی داشتیم پسر خوبی بود خانواده خوبی هم بودن ولی من بخاطر اختلاف سنی گفتم نه
بعد یه مدت باز اومدن یعنی دست بردار نبودن دیگه مادرم راضیم کرد گفت پسر خوبیه معتاد نیست پاکه کار و خونه هم که داره بزار بیان حداقل یه ماه پیش باز پیداشون شد
اومدن با هم صحبت کردیم بار اول که حرف زدیم ازش خوشم نیومد به دلم ننشست داداشمم راضی نبود مامانم راضیش کرد باز مادرم باهام صبحت کرد گفتم خوب باز یه بار دیگه باید حرف بزنیم بار دوم نظرم بهش جلب شد پسره گفت شما مورد تاییدمن هستید اجازه هست بریم آزمایش گفتم باشه رفتیم جوابش هم خوب بود
ولی من حس خوبی نداشتم باهاشم سرد برخورد کردم ولی اون مشتاق بود ولی کم کم داشتم بهش علاقمند میشدم
هفته پیش اومدن بله برون ولی من وقتی پسره حرف میزد حسم خوب نبود تو مراسم از گل و شیرینی که آورده بودن حتی خوشم نیومد وقتی هم شمارش داد میخواستم ذخیره کنم داشت حالم بد میشد
صبح بله برون مادرش زنگ زد گفت پسرم منصرف شده مادرم گفت الان میگین کارتون زشت بود گفت حلال کنید هممون دخترتون دوس داشتیم به اصرار خودم پسرم اومده بود
با این که دوستش نداشتم و محل پسره نمیزاشتم الان خیلی ناراحتم حالم خیلی بده از هفته قبل همش کارم شده گریه و زاری الان دارم فکر میکنم اشتباه کردم پسر خوبی بود ولی نمیدونم چم شده بود، حالا دلم میخواد بهش پیام بدم دلم میخواد برگرده ولی میترسم آبروریزی بشه
بنظرتون این کار کنم یا نه؟چطور دلم آروم کنم؟