سلام دوستان لطفن راهنماییم کنین من احتیاج دارم با کسایی صحبت بکنم شاید آروم بشم.من با جاریم زیاد رفت و آمد نداشتیم تا اینکه قطع رابطه کردیم چند وقت پیش دلم واسه شوهرم سوخت گفتم زنگ بزن ب داداشت و آشتی کنید.بعد از چند وقت برادرشوهرم ب زنش جلوی ما گفت که حرف دلتو به زنداداشم(من)بزن تا راهنماییت کنه.اونم بهم گفت ک من دوست دارم باشماها راحتتر باشم.یعنی تو برو با شوهره من منم میرم باشوهره تو.وقتی برادرشوهرم فهمید ک بهم گفته گفتش ک این مشکل اعصاب داره و سالی 1-2بار باید بستری بشه وشوک بگیره باهر خونواده ای که رفت و آمد کنیم حرفش همینه.نمیخوام دیگه ببینمشون فقط به اصرار شوهرم میرم اونجا وقتی هم میریم خوتشون میاد کناره شوهرم میشینه خیلی اذیت میشم شوهرم میگه این عقل نداره من فقط ب خاطره داداشم میخوام ک بریم اونجا