اره خلاصه منو دوست پسرم تصمیم گرفتیم که دوتاشونو تو یه روز سوپرایز کنی ۴ شنبه ده دوستم پی ام دادم گفتم میای ۵ شنبه همه ۴ تایی باهم بریم بیرون ؟ گفت اره چرا ک نه که دیگه من رفتم کیک سفارش دادم و کادو هاشونو سفارش دادم یه کادوی ست واسشون میخواستم بگیرم ....
یهو نصف شب پی ام داد گفت یکی از دوستای مامانم مرده من فردا نمیتونم بیام خیلی خورد تو ذوقم دیگه همه چیو لغو کردم و به دوست پسرم گفتم نمیخواد دیگه براشون تولد بگیریم که دوست پسرمم گفت حالا عب نداره جمعه براشون میگیریم ...
خلاصه برای روز جمعه دوباره همه باهم قرار گزاشتیم این دفعه بازم کیک سفارش دادیم و کادو هاشونشو دوباره از اول سفارش دادیم عصر جمعه ۴ تایی بیرون بودیم که دوس پسرم گفت بیاید بریم همون کافه ی همیشگی در واقع دلیلشم این بود ک قرار بود اونجا سوپرایزشون کنیم و هماهنگ کرده بودیم با افراد کافه
بعد بهو دوستم گفت نخیر من اونجا نمیام هرچی ما ۳ تا میگفتیم بیا بریم اونجا میگفت نه نمیام اخر برگشت گفت اصن تو با دوست پسرت برو اونجا من با دوست پسرم میرم یه کافه ی دیگه کپ کردم !!
گفتم عزیزم من و تو الان ۱ ماه همدیگرو ندیدیم بیا بریم همونجا راحت باشیم ک گفت نه ک نه اخر دیدم واقهعا نمیاد به دوست پسرم گفتم قضیه رو بگه ک اون برگشت به دوست پسرش گفت داداش راستش ما براتون برنامه چیدیدم واسه تولدتون یه لحضه دوتاشون تعجب کردن گفتم حالا بریم
ک یهو دوستم برگشت گفت نه من نمیام!!!!