هنوزم همون ارامشم
اما امروز دیگه داغونم
واسه همه درمان و ارامشم
واسه خودم درد و خشونت
دلم شکسته
تو شهر غریب فقط خودمو دارم و خدای خودمو
از هفت روز هفته تقریبا 6روزش تا آخر شب خونه مامانشه منم که نمیتونم دائم باهاش برم
من شاغلم اما اون این روزا تعطیله شب تا صبح پای گوشی یا فیلمه روزا هم میخوابه
امروز تا ظهر کارهام لنگ بود مثلا خواستم روز تعطیل خونه تکونی کنم که نشد
مامانم بیمارستان بستری بود فقط تلفنی باهاش حرف زدم و سوختم و ساختم اما ایشون حتی یه زنگ هم نزد در صورتی که مامانش سرفه کنه باید بارها زنگ بزنم سر بزنم تازه بدهکار هم میشم