یادش رفته اون موقعی که شوهرش هیچی نداشت و من مجرد بودم چقدر هواش رو داشتم
الان که شوهرش وضعش خوب شده همش منو اذیت میکنه و تحقیر
شوهر من برای شوهرش یه سری کار انجام میداد
بعد زد و برشکست شد الان کل بدهی هامون رو دادیم خودم طلاهام رو فروختم و چک های شوهرم رو پاس کردیم
الان فقط 10 تومن به شوهر خواهرم بدهکار هستیم که خودش گفته نمیخواد بدی به جاش برام کار بزن
حالا دیشب برای بار دوم تو گوشی مادرم دیدم خواهرم بهش پیام داده اینا از شوهر من پول میگیرن نمیدن
همش شوهرش رو با شوهر من مقایسه میکنه یکی نیست بهش بگه بابا شوهرمن جای بچه شوهر تو هستش به مرور زمان اینم پیشرفت میکنه و بزرگ میشه
همش میاد میگه فلان چیزم رو اینقدر پول دادم شوهرم برام گوشی 20 تومنی خرید ساعت فلان قدری خرید
از رفتاراش خسته شدم
یه مشکل دیگه ای هم که هست خواهرم بچه دار نمیشه و نمیره درمانم کنه منم الان باردار هستم همش میشینه جلو همه میگه هول بودن یه ساله سری حامله شد هیچی خوشی نکرد
از تحقیرا و توهیناش خسته شدم
همیشه سعی کردم دستم رو جلو کسی دراز نکنم ولی الان احساس کوچکی میکنم
سر این موضوع هم شوهرم رو مقصر میدونم ولی اون بیچاره هم یه از خدا بیخبری پولش رو خورد