خانواده دوستم بهش اجازه نمیدادن بره بیرون اونم دوست پسرشو میاورد خونشون.یه بار باباش سر رسید پسره دیلاق هم رفته بود پشت کمد قایم شده بود نصف پاهاش از زیر کمد بیرون بود از گردن به بالاش هم از بالای در پیدا بوده.بابای دوستمم گرفته بود تا میخورد زده بودش😂.تا مدتها بعد از اون بازم این دو تا آدم نشدن بازم وقتی دوستم تنها میشد زنگ میزد به پسره اونم سریع خودشو میرسوند خونه اینها