من وقتی میخوابم دقیقا همونجایی که خوابیدم خودمو بالاسر خودم میبینم
خفم میکنن پاهامو میکشن ببرن
یه دفعه شکل شوهرم بود لخته لخت کنارم پیس پیس میکرد اذیتم میکرد میخندید
وقتی بدنت ضعیفه خیلی خسته ای با ناراحتی میدونن دیر پامیشی به راحتی از خواب نمیپری اونموقع بد اذیت میکنن
یدفعه نشونم میداد دخترمو از رو میز میندازه پایه منم گرفته بود دستسو بلند میکرد خونه میلرزید
مثل یه گله اسب کنار سرم میدوانو.... خیلی اتفاقات دیگه
من خیلی اتفاقا افتاده که بمیرم اما نمیمیرمو نجات پیدا میکنم حالا نمیدونم تقصیر اینای نمیزارن یا نه
نفرین میکنم خیلی زود میگیره
حامله بودم دلم به انارایه همسایه بود
ندادن بهم انارا رو درخت خسک شدن هرسال که انار میده دیگه هیچکس بهشون دست نمیزنه و خسک میشه
چشم به چیزی بمونه حالا هر چیزی این مدلی میشه و.....