من يه روشي پيدا كردم عاليه
رفتم خونه مادرشوهرم گفت خونه تكوني كي انجام ميدي گفتم فرش بايد ببرم خونه مامانم بشورم چي كرد بي حيا عوضي كه اره بچم گناه داره تو سرما فرش بشوره كلي زر زد اونروز هيچي نگفتم
دفعه بعد گفت ميخام پتوها رو بندازم حيات بابا بشورم يني پدر شوهرم
گفتم واي بابا نشوريا بابا گناه داره عمل قلب باز كرده انقد گفتم پدرشوهرم گفت نميفهمه كه
خلاصه دعواشون انداختم دلم خنك شد مادرشوهرم زر نزنه راجب همه چي